Forgotten Son

بازیچه!

امروز هجدهم مهرماه 1399 ساعت 4:10 بعد از ظهر

امروز بعد از حدود 6-7 ماه دوباره به وبلاگ سر زدم...این سرزدن های گاه و بی گاه باعث میشن یه سری چیزا بهم یاد آوری بشه!

امروز حدود سه ماه و نیم میشه که من سربازم و دارم خدمت سربازی رو پشت سر میذارم...
توی روزای سربازی آدم حسای مختلفی رو تجربه میکنه...بعضی از این حس ها قبلا تجربه شدن و بعضی جدیدن...بعضی از این حس ها قبلا تجربه شدن اما نه به این شدت...
خلاصه شو براتون بگم که بیشتر حس هایی که توی سربازی آدم تجربه می کنه ناخوشایندن...مثل حس تحقیر شدن...شکستن غرور...ناراحتی...عدم آزادی و هزاران حس ناخوشایند دیگه!

وقتی آدم همیشه درحال تجربه چنین احساساتیه واقعا فشار زیادی رو تحمل میکنه...تا اینجایی که شاید از تصمیمی که گرفته پشیمون بشه اما اینجاست که پشیمونی هیچ  جایی نداره و تو نمیتونی برخلاف گذشته اگه احساس کردی راه رو اشتباه رفتی مسیرتو تغییر بدی بلکه باید تا آخرش بری جلو...صبر کنید...این یکی از خوبی های خدمت سربازی نیست...پس سعی نکنید اسمشو بذارید مسئولیت پذیری در برابر تصمیمات غلط...این مقوله کاملا متفاوته...بذارید بحث رو باز کنم!

شما توی زندگی وقتی تصمیم غلطی میگیرید دو تا راه دارید...یکی این که مثل یک ترسوی عوضی منکر همه چیز بشید و عقب نشینی کنید یا اینکه مثل یک انسان واقعی اشتباه خودتون رو بپذیرید و در راستای جبران اشتباهتون قدم بردارید..حالا که یکی از این دو راه رو انتخاب کردید بطور طبیعی راه های زیادی پیش روی شماست که میتونید تصمیم بگیرید قدم بعدیتون چی باشه!

سربازی وقتی تاثیر مثبت میذاره که به شما یاد بده وقتی تصمیم غلطی میگیرید راه دوم رو انتخاب کنید و براساس اون تصمیمات بعدی رو بگیرید...اما مشکل اینجاست که وقتی شما سرباز باشید شاید راه دوم رو انتخاب کنید اما دیگه برای شما راهی وجود نداره که بتونید اشتباهاتتون رو جبران کنید و این یعنی کار شما تمومه!

بذارید این بحث رو کنار بذاریم...به هرحال من با تمام احساسات منفی سربازی روبرو شدم و دارم اونا رو تجربه می کنم و هر روز با خودم میگفتم اصلا برای چی تصمیم گرفتم بیام خدمت!؟!
اما امروز که اومدم و به وبلاگ سر زدم وقتی داشتم مطلب اینجا چیکار میکنی؟ رو میخوندم دوباره بهم یادآوری شد که چرا این تصمیم رو گرفتم و تاحدودی ذهنم آروم گرفت...

اما با تموم این اوصاف اگه کسی سر راهم قرار بگیره و از من سوال بپرسه که به نظرت برم خدمت سربازی یا نه حالا با قاطعیت بهش میگم اگه کارت بهش گیر نیست و مطمئنی گیر نخواهد افتاد و میتونی جوری برنامه ریزی کنی که درگیری برات بوجود نیاد به هیچ وجه حتی فکر سربازی رفتن رو هم نکن!

شاید با خودتون بگید عجب آدم مزخرفی...رفته سربازی و نتونسته طاقت بیاره و در برابر سختی ها مقاومت کنه و به اصطلاح مرد بشه...اما بذارید بهتون این اطمینان رو بدم که حتی اگه من مرد نباشم...اون موقعیتی که من رو مرد خواهد کرد سربازی نیست...
تازه به نظر من سربازی شما رو تبدیل به یک آدم نامرد و عوضی میکنه و اگه خیلی مقاومت کنید و عوضی نشید در پایان کار شما رو با افسردگی از پا درمیاره...همیشه در طول این مدت فکر و ذکر من این بود که با تمام درد و رنجی که تحمل میکنم خودم رو محکم نگه دارم و تغییر نکنم و تا به امروز بهتره براتون بگم که دست آورد هام چی بوده!
تبدیل به یک آدم افسرده شدم که دیگه حتی معدود چیزایی که در گذشته حالمو خوب می کرد برام مهم نیست و خوشحالم نمی کنه!
روابطم به شدت با خانوادم بدتر شده به این شکل که هرچی بیشتر سعی میکنم درستش کنم بیشتر گند میزنم...
نه از زندگی فعلیم خوشم میاد و نه از اوقات بیکاریم (مرخصی) لذت می برم و در همه حال حس میکنم زندگیم داره تلف میشه!

توی سربازی من با آدمای عجیب و غریبی روبرو شدم...بعضی از این افراد ارتشی نه چندان محترم خودشون رو صاحب سرباز میدونن و فکر میکنن سرباز بازیچه دست اوناست و جالب تر اینکه اکثرا اسباب بازی های خمیری رو بیشتر می پسندن و دلشون میخواد اونو به هرشکلی دلشون میخواد در بیارن!
فردی رو اونجا دیدم (و.ر.ب) که اعتقاد داره باید جوانان مملکت بیان زیر دستش تا اونا رو اصطلاحا مرد یا آدم کنه و کسی که سربازی نیاد آدم نمیشه...اما بذارید بهتون این اطمینان رو بدم که این فرد به هیچ وجه محترم اصلا خودش آدم نیست و جالب تر اینکه خودشو واجد شرایط می دونه برای آدم کردن دیگران!

به هرحال من توی این مرحله از زندگی قرار گرفتم و مثل یه باتلاق می مونه که هرچی بیشتر توش دست و پا بزنی بیشتر اذیت میشی و بیشتر غرق میشی پس باید سرنوشت رو بپذیری با این مشکل کنار بیای...به هرحال زندگیه دیگه بالا و پایین زیاد داره و الان چند ساله که برای من بد گذشته و امیدوارم که آینده روشن تر از حال باشه و دارم تمام تلاشم رو میکنم که یه روزی در آینده به امروزم نگاه نکنم و بگم مثل اینکه تازه بدتر شد!!!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan