Forgotten Son

اولین پست معرفی

ساعت 3:30 روز سه شنبه 1398/2/24

امروز تصمیم گرفتم اولین پست معرفی موسیقی،فیلم یا سریال رو که قبلا هم دربارش گفته بودم ارسال کنم...

راستش من خیلی موسیقی گوش میدم و تا به حال از سبک های مختلف هم گوش دادم و حتی توی هر دوره زمانی عاشق یکی از سبک ها بودم...
خودم حس میکنم این سیر یک سیر تکاملی بوده برام (گرچه شاید سیر تکاملی یک نفر دیگه از سبک دیگه شروع و به سبک دیگه ختم بشه)

به هرحال حس میکنم که تازه اون چیزی رو پیداکردم که همیشه به دنبالش بودم و اینقدر دنیاش عمیق و بزرگه که بعید میدونم بتونم تا آخر عمرم همش رو کشف کنم اما دلم میخواد اون کارهایی که واقعا به نظرم شگفت انگیزه رو معرفی کنم شاید یکی خوشش اومد...

بیشتر موسیقی هایی که من گوش میدم سبک کانتری،راک و متال و زیرشاخه هاشونه اگرچه در سبک های دیگه هم هستند کارهایی که واقعا جالب توجه هستن اما فعلا سبک های مورد پسند من این ها هستن!

درباره فیلم و سریال خیلی حرفی برای گفتن ندارم اما سعی میکنم اونایی که تعریفشون رو زیاد میشنوم ببینم که از بعضیاشون خوشم میاد و بعضیاشون به دلم نمیشینه...به هرحال دلم میخواد اونایی که دوست دارم رو معرفی کنم تا اگر احیانا کسی ندیده ببینه...شاید لذت ببره:)

یه نکته مهم دیگه که باید گوشزد کنم بحث فضای ابری و هاستینگ بیانه که متاسفانه(یا خوشبختانه) یه سری محدودیت هایی داره بنابراین سعی میکنم فایل هایی که میخوام آپلود کنم اما توی فضای بیان نمیگنجه رو جاهای دیگه آپلود کنم اما فایل های سنگین رو فقط لینک میدم(یوتیوب و...) امیدوارم باعث ناراحتی نشه!

به هرحال در ادامه مطلب اولین موسیقی رو معرفی میکنم:

منم یکی از آدمای خاکستری!

به نظر من آدم خوب و بدی وجود نداره و همه یه جورایی خاکستری هستن...البته تیره و روشن دارن!!!

بعضی وقتا توی زندگی برای من اتفاق افتاده که مردم با من طوری رفتار کردن انگار که من یه آدم سیاه عوضی هستم و از طرفی بوده زمان هایی که به من گفته شده که من خیلی آدم خوبی هستم!!!

این تناقض رو میبینید؟
این تناقض از عدم شناخت صحیح سرچشمه میگیره...البته شناخت صحیح و کامل ممکنه سال ها طول بکشه و یا حتی هیچوفت تحقق پیدا نکنه جون انسان ها همیشه رازهایی رو دارن که مخفیشون میکنن و شاید بعضی از اونها با صاحبشون بمیرن!

اما من فکر میکنم بهتره آدما قبل از حداقل یه شناخت نصفه و نیمه درباره طرف مقابل نظری ندن!

مثلا در موردی که یکبار برای من پیش اومد و شخص مقابل من پیش خودش به این نتیجه رسید که من آدم بدی هستم واقعا حرفاش غیر منطقی بود و یه جورایی با داستان خیالی که خودش توی ذهنش ساخته بود که به نظر خودش ممکن بوده اتفاق بیوفته (دقت کنید که قضیه گذشته و رفته و داستان خیالی اون طرف هم اتفاق نیوفتاده!) به این نتیجه گیری دست پیداکرده بود و با من خیلی بد رفتار کرد در حدی که من هنوز هم وقتی بهش فکر میکنم آتش خشمم شعله ور میشه :)

از طرف دیگه پیش میاد که یه نفر منو آدم خیلی خوبی میبینه و روی من حساب زیادی باز میکنه! انتظار و توقعاتش بالا میره...و این وسط منم که بازهم دچار آشفتگی میشم که بتونم اون انتظارات رو برآورده کنم (دقت کنید اینجا بحث زاضی نگه داشتن همه مطرح نیست!) یا اگه نمیتونم سعی کنم عیب و نقص هامو مخفی کنم...

در هر دو حالت به نظر من این رفتارها خیلی اشتباهن...باید فراموش نکنیم که همه آدما خاکستری هستن نه اونقدر بدن که نشه بهشون فرصت داد خوبیشون رو ثابت کنن و نه اونقدر خوبن که انتظار داشته باشیم هیچ خطایی نکنن!

فراری از مردم یا فراری دهنده مردم؟

ساعت 12:13 صبح روز سوم اردیبهشت 1398

امروز بعد از یه مدت بسیار طولانی دوباره تونستم بشینم پشت این صفحه جادویی و بنویسم از حس و حال این روزام...

راستش الان چند روزه که دارم به این قضیه فکر میکنم که آیا من اجتماع گریز یا مردم گریز هستم یا نه؟؟؟

وقتی شب میشینم و با خودم به اتفاقات روزی که گذروندم فکر میکنم به این نتیجه میرسم که من خیلی هم آدم اجتماع گریزی نیستم!
من خیلی وقتا سعی میکنم با آدمای دیگه ارتباط برقرار کنم اما بیشتر احساس من اینه که من مردم رو فراری میدم...

وقتی شروع میکنم به حرف زدن (البته اینم بگم که به این راحتیا من شروع به حرف زدن نمیکنم!) با حرفام بقیه رو از خودم دور میکنم...منظورم اینه که انگار علایق من با علایق هیچکس دیگه یکی نیست و انگار هیچ نقطه مشترکی نمیشه پیدا کرد!
یا بعضی وقتا اونقدر افسردم و با ناامیدی حرف میزنم که طرف مقابل ترجیح میده این آدم عوضی رو پس بزنه!

یکی دیگه از نکاتی که خیلی برام پیش میاد اینه که بی اختیار لبخند میزنم یا میخندم...و افراد حس میکنن یا من دیوانه شدم یا همه چیز رو به سخره میگیرم اما باید بگم که خنده تلخ من از گریه غم انگیز تراست!!!

برای همینه که من بعضی وقتا که از همه چیز و همه جا زده میشم برمیگردم پشت همین صفحه جادویی...مردم اونطرف این صفحه همشون روشن فکرن یا حداقل اداشو خوب در میارن...همه به هم احترام میذارن...حرفاتو خوب گوش میدن! (به قول شخصیت فیلم باشگاه مشت زنی دیگه کسی منتظر نیست حرفات تموم بشه تا نوبت خودش برسه چون تو درحال مرگی)...

اونقدر خستم که دیگه ذهنم یاری نمیده :(

Designed By Erfan Powered by Bayan