Forgotten Son

زندگی در نوروزی که گذشت

ساعت 21:35 روز چهاردهم فروردین 1398

توی این ایام نوروز و تعطیلات معمولا شمار سفرهای مردم زیاد میشه و خب صد البته روی شغل ماهم تاثیر زیادی داره (چون توی یه منطقه بسیار توریستی کار میکنم)!

به خاطر تعداد زیاد مشتری ها توی این ایام ساعت کاری ما حداقل 2 ساعت بیشتر شده بود و البته فعالیتمون توی ساعات معمول هم چند برابر شده بود!!!
همینطور ساعت استراحت روزانمون از 1/5 ساعت به حدود نیم ساعت کاهش پیدا کرد!

خلاصه این چند روزه خیلی سخت گذشت...(توی این چند روز چندبار به سرم زد یهویی کارو ول کنم و دیگه از فردا نرم:( )

درباره مهمونی های عید و دید و بازدیدها هم که اصلا هیچی!
امسال خونه هیچکدوم از فامیل نرفتم چون همش سرکار بودم و حتی امسال روز سیزدهم یا همون سیزده بدر رو هم سرکار بودم!!!

البته نمیشه فقط با دید منفی به این قضایا نگاه کرد...مثلا شاید درحالت عادی خودمم چندان دلم نمیخواست برم مهمونی و حالا یه بهونه ای براش پیدا شده بود:)

یا اینکه بالاخره با افزایش ساعت کاری و... بالاخره حقوق ماهم افزایش پیدا کرده بود و من توی این چند روز تونستم حداقل دو برابر روزای معمول پول دربیارم...

جدا از همه این اتفاقات بارش باران های اخیر خیلی بهم حال داد و هیچ چیز برای من از قدم زدن زیر بارون و گوش دادن به نوای دل نشین موسیقی جذاب تر نیست:) (شایدم اگه بیشتر وقت بذارم و فکر کنم چیزای جذاب تر پیدا کنم اما به هرحال بهم خوش گذشت زیر بارون!)

و توی این ایام به خاطر تعطیلی مدارس یه همکار جدید و البته کوتاه مدت هم بهمون ملحق شد که با اینکه سنش کمتر از من بود اما خوب تونسته بودیم باهم ارتباط برقرارکنیم و بقیه همکارا وقتی اون بنده خدا میومد سر کار (فقط بعد از ظهر میومد) میگفتن دیگه من باهاشون حرف نمیزنم و فقط با اون حرف میزنم :))
البته خیلی از تفکرات و عقایدش و حتی سلیقه موسیقیش با من فرق داشت (سنتی گوش میداد و همین نشون میداد حداقل سلیقش تو موسیقی از بقیه بهتر بود!) اما من احساس میکنم کسایی که توی این سن و سال هستن بیشتر تغییر پذیر هستن و یه جورایی باهاشون راحت تر میتونم بحث کنم...(بقیه فکر میکنن عقل کلن و نمیخوان تغییر کنن اما افراد با سن پایین تر تازه دارن یادمیگیرن و خودشون رو کامل نمیدونن)

یکی دیگه از کارهای صورت گرفته در این ایام توسط اینجانب خرید یک دستگاه گوشی خاطره انگیز نوکیا3310 تولید سال 2000 بود که فعلا به خاطر ترافیک تعطیلات این چند روزه هنوز بدستم نرسیده چون باید با پست ارسال بشه!

خلاصه اینم از ایام عید من که بیشترش انجام کارهای روزمره و تکراری بود و جیزایی که نوشتم جالب ترین نکاتش بودن!

امیدوارم عید به همه شماها هم خوش گذشته باشه! :)

پ.ن :جاتون خالی امروز زو مرخصی گرفته بودم و الانم داره اینجا بارون میاد و صدای دل نشینش به گوشم میخوره :)

نمیدونستم بخندم یا گریه کنم!!!

ساعت 11:56 روز 1398/1/1

امشب بعد از اتفاقات معمول که در طول روز افتاده بود و تقریبا ساعت کاری من تموم شده بود صاحب مغازه وقتی میخواست من رو مرخص کنه یه صحبت هایی که کرد که فکر میکنم مهم ترین اتفاق امروز بود و باید حتما بنویسمشون...

بعد از اینکه صاحب کار متوجه خستگی از توی چهره من شده بود گفت شما میخواید امروز یکم زودتر برید...منم طبق معمول لبخندی زدم و گفتم هر جور صلاح میدونید...

گفت فقط یادتون نره که امشب ساعتا رو میبرن جلو...فردا صبح به موقع بیاید...منم به شوخی گفتم اشتباه میکنن ساعتا رو میبرن جلو باید ببرن عقب (منظورم این بود که صبح بیشتر بخوابیم:) )

گفت عقب بردن ساعتا دیگه ایشالا برای اول مهر که میخواید برید مدرسه...گفتم من که دیگه مدرسه نمیرم فرقی به حالم نمیکنه!

(از اینجا ماجرای اصلی شروع شد...)

آغاز سال 1398

کمتر از نیم ساعت تا تحویل سال جدید...

الان که خیلی به آغاز سال جدید نزدیک شدیم گفتم بدنیست از ذهنیتم درباره عید و شروع سال جدید بگم...

راستشو بخواید احساس میکنم روز عید یا لحظه تحویل سال هم مثل روزها و ساعت های دیگه خیلی عادیه...فقط ما یکم خوشحالی میکنیم به این خاطر که امید داریم تغییری رخ بده...

یه قسمتی از دعای تحویل سال هست که از خدا خواستار بهترین حال و اخوال هستیم و ازش میخوایم حالمون رو به بهترین حال تغییر بده...اما چقدر این اتفاق میوفته؟
اصلا چیزی تغییر میکنه که حال ما هم بهتر بشه...؟

نمیخوام خیلی بدبینانه به قضیه نگاه کنم یا فضا رو با حرفای افسرده تاریک کنم...اما واقعا به این قضیه خیلی فکر میکنم که حداقل این چندسال اخیر چه اتفاقات خوبی افتاده؟
چقدر حال من بهتر شده؟ با سال جدید چقدر اوضاع من بهتر شده و حالم رو خوب کرده؟؟؟

البته نمیخوام همه چیز رو بندازم گردن خدا یا زمونه یا هرچیز دیگه...خود ما هم قطعا تاثیر میذاریم توی روند تغییر حال خودمون اما میخوام بگم تغییر سال و شروع سال جدید چندان تاثیری نداره در بهتر شدن حال ما...(درست نمیگم؟)
فقط میتونیم این تحویل سال رو تشبیه کنیم به اون شنبه ای که میخوایم شروع کنیم به ورزش یا درس خوندن و یا هرتغییر دیگه...

تمام حرف من اینه که تا وقتی خودمون رو تغییر ندیم حالمون بهتر نمیشه حالا میخواد شروع این تغییر روز 1398/1/1 باشه یا 1398/12/29...(این یه حرف کلیشه ای نیست و من حداقل این چند روز که به عید نزدیک میشدیم خیلی به این موضوع فکر میکردم...)

به هرحال براتون آرزوی سالی خوش را دارم و امیدوارم شروع تغییر خودمون با شروع سال جدید انجام بگیره و حالمون بهتر بشه...(امیدوارم خودم هم بتونم به این حرفم عمل کنم!)

Designed By Erfan Powered by Bayan